Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-29@11:00:36 GMT

تاجری که در جاده مشهد، خادم زائران است!

تاریخ انتشار: ۲۴ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۶۸۶۴۸۹

تاجری که در جاده مشهد، خادم زائران است!

گروه زندگی؛زینب نادعلی: تاجر است، کارآفرین و سرمایه‌دار اما اینجا در 20 کیلومتری مشهدمقدس به دور از همه این عناوین لباس خدمت به تن کرده و به زائران پیاده‌پای امام رضا علیه‌السلام خدمت می‌کند. 50 ساله است به قول اطرافیانش بزرگِ یک کسب‌وکار و بازار اما اینجا فقط و فقط خودش را کوچک‌ترین خادم امام رضا علیه‌السلام می‌داند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حرف از «سیدمجتبی میرشجاع حسینی» است مردی که این روزها گمنام در یکی از موکب‌‌های جاده قوچان نشسته و هندوانه، خربزه و طالبی خنک به دست زائران خسته راه می‌دهد.
میان موکب‌های مسیری که قرار است ما را برساند به حرم امام رضا به «مرکز جامع درمان و توانبخشی بیماران اعصاب و روان رضویه توس» و موکب این موسسه خیریه می‌رسیم. یک قاچ هندوانه خنکی که حاج مجتبی به دست‌مان می‌دهد می‌شود بهانه گفت‌وگوی ما با این مرد دلداده امام رضا علیه‌السلام که در بازار زندگی‌اش خوب می‌داند با چه کسی معامله کند. برخلاف خیلی از آدم‌های اسم و رسم‌دار و خیر فقط به بانی شدن برای برپایی موکب بسنده نمی‌کند و خودش آمده تا ریز و درشت کارهای موکب را کنار دیگران انجام بدهد و یک بار دیگر به خودش ثابت کند هرکه باشد و به هرکجا که برسد باز هم خادم خانه امام رضاست!

وقتی بیماران اعصاب و روان بهانه برپایی موکب شدند 

گفت‌و گویم با این مرد ساده و باصفا به بهانه موکب شروع شد. موکبی که از اولین خدمت‌رسانان به زائران این مسیر است و نزدیک به 30 سال پیش برپا شده تا زائر امام رضا«ع» را تکریم کند. سیدمجتبی می‌گوید:« خیریه رضویه توس  توسط بزرگوارانی مثل مرحوم کافی و حاج‌ آقاشهیدی و... تاسیس می‌شود خیریه‌ای که از 220 بیمار روانی مزمن نگه‌داری می‌‌کند. این مرکزدرمان و توانبخشی چون در 20 کیلومتری مشهد است. از سال‌ها دور وقتی خیران و مدیران این خیریه می‌دیدند که زائران پیاده‌پای امام رضا از این مسیر عبور می‌کنند خدماتی را به  زائران به صورت دلی ارائه می‌کردند. بعدها به طور رسمی‌تر این موکب شکل گرفت و تقریبا 30 سال است که این موکب فعال بوده و هر زمان به صورتی خدمت کرده.» 

 اینجا و در این جاده دور و دراز آدم‌هایی لباس ساده خدمت‌گزاری را به تن کرده‌اند که فقط عشق امام رضا علیه‌السلام می‌تواند آنها را از میان زندگی مرفه‌شان تا پای این جاده و وسط تیغ آفتاب آورده باشد. پزشکان عالی، تجار سرشناس، مدیرانی که شاید برای ملاقات‌شان باید چندین روز در نوبت و انتظار بمانی.

 اینجا و در این جاده دور و دراز آدم‌هایی لباس ساده خدمت‌گزاری را به تن کرده‌اند که فقط عشق امام رضا علیه‌السلام می‌تواند آنها را از میان زندگی مرفه‌شان تا پای این جاده و وسط تیغ آفتاب آورده باشد. پزشکان عالی، تجار سرشناس، مدیرانی که شاید برای ملاقات‌شان باید چندین روز در نوبت و انتظار بمانی. میان این جاده با پای برهنه و با لباس ساده، گرما را به جان می‌خرند تا افتخار خادمی زائران را از آن خود کنند. دست زوار  را   می‌بوسند و خاک پای او را به چشم‌هایمان می‌کشند. سیدمجتبی هم یکی از همین آدم‌هاست. اسم و رسمش را دیگر خادمان برایم می‌گویند و دلش نمی‌خواهد حرفی از او باشد. اما سیدمجتبی و زندگی سراسر امام رضایی‌اش می‌شود نقش اصلی روایت‌ما. هرچند فکر می‌کنم این هم از لطف آقاست که چنین مردی را سر راهمان می‌گذارد. 


 خیریه مرکز جامع درمان و نگهداری از بیماران اعصاب و روان در مسیر پیاده روی است.

اکسیری که سیدمجتبی را از مغازه کوچکش تاجر کرد! 

«ما مشهدی‌ها هر چه داریم از امام رضا داریم!» این را سید مجتبی می‌گوید. وقتی از ماجرای حضور یک تاجر در این مسیر می‌پرسم. همه دارایی‌اش را لطف و امانت امام رضا علیه‌السلام می‌داند و حرفش این است که او از خودش هیچ ندارد. حرف‌هایش می‌رسد به سال‌ها دور و از سید مجتبی دیگری سخن می‌گوید:« از سربازی که آمدم یک مغازه کوچک در مشهد داشتم و مشغول به کار شدم. اما موقع حساب و کتاب آخرسال همیشه هشتم گرو نهم بود و به قول معروف یک قران‌مان دوزار نمی‌شد. نشستم با خودم فکر کردم که ایراد کار کجاست و خب صادقانه بگویم دیدم در کاسبی دروغ می‌گویم. حواسم آنچنان که باید به حلال و حرام نیست و پدر و مادرم هم زیاد از دستم رضایت ندارند. بالاخره جوان بودم و مثل بعضی از جوان‌ها حواسم به خیلی چیزها نبود. همان‌جا برایم خودم نوشتم که از سال جدید حداقل این کارها را رعایت کنم. امتحانش که ضرر ندارد. نمی‌دانم از بعد از این سه کاری که هر روز حواسم بود انجام بدهم چه شد اما آنچنان خدا به کسبم برکت داد که برای خودم هم عجیب بود. اصلا اینطور بگویم دست به خاک می‌زدم طلا می‌شد.»
سیدمجتبی چندباری میان حرف‌هایش تاکید می‌کند که آنچنان تحصیلاتی ندارد اما اینکه اینطور خدا به کسبش برکت داده را لطف امام رضا علیه السلام می‌داند و عنایت خداوند. می‌گوید در تمام روزهای کاسبی‌ام انگار نشانم می‌دادند که حالا که تو راهت را درست کردی. ماهم دستت را می‌گیریم و کارت را درست می‌کنیم!

سیدمجتبی و کاسبی از مسیر خدایی

برعکس آنهایی که غش در معامله و کم‌فروشی و ... را میانبرهای ثروتمند شدن می‌دانند. سیدمجتبی از همان جوانی سراغ میانبرهایی می‌رود که خداوند گذاشته. میانبرهایی که راه خداست و کنار کار و تلاش سیدمجتبی را به اینجا رسانده.
می‌گوید:«فردی را در آشنایان داشتیم که بسیار ثروتمند بود و کسب و کارش حسابی می‌چرخید. من ایشان را الگوی خودم قرار داده بودم و می‌خواستم بدانم چه می‌کند که خدا آنقدر به مالش برکت می‌دهد. متوجه شدم که ایشان بسیاری از سودش را همیشه خرج خیریه‌ها می‌کند و خدا به خاطر انفاق زندگی‌اش را از همه جهات دگرگون کرده. همان موقع بود که من هم در سن 24 سالگی پایم به خیریه باز شد تا راه دیگری را که خدا جلوی پایم گذاشته بود را طی کنم. آن زمان هم بخشی از درآمدم را صرف خیریه و انفاق می‌کردم و هم خانه به خانه برای سرکشی و جمع‌آوری اطلاعات افراد تحت پوشش می‌رفتم تا کمکی نیز از این طریق کرده باشم.

اتفاق جالبی در این رفت‌و آمدها افتاد گاهی وقتی به خانه بیماران اعصاب و روان یا خانه نیازمندان می‌رفتم می‌دیدم پسرجوانی دارند که خانه‌نشین است. وقتی می‌پرسیدم چرا سرکار نمی‌روید از نبودن کار گلایه می‌کردند. من هم برای رضای خدا و خشنودی امام رضا علیه‌السلام دعوت‌شان می‌کردم که بیایند و در مغازه من کار کند. آن موقع یک مغازه کوچک 16 متری داشتم و چندین نفر بودیم. طوری که جا برای راه رفتن‌مان نبود. شاگردم یک روز گفت سید اینجا کار خاصی نداریم که هر روز شاگرد جدیدی را اضافه می‌کنید. اما همان مهمانی‌هایی که سر سفره کاسبی ما نشستند و باهم هرچه درمی‌آوردیم را تقسیم می‌کردیم و نان حلال بر سر سفره می‌بردیم. شدند بهانه و پله ترقی بزرگ شدن کسب و کار ما.»

خودش آمده تا ریز و درشت کارهای موکب را کنار دیگران انجام بدهد.

نشان پنهان خادمی سیدمجتبی و امضای امام رضا 

سیدمجتبی و پدر و پدرانش همه از خادمان صحن و سرای امام رضا علیه‌السلام هستند. پرنده اقبال چندباری هم روی شانه او نشسته و امام رضا جواز خادم‌شدنش را امضا کرده اما سیدمجتبی از شیرینی پوشیدن آن لباس دلچسب یک دست سورمه‌ای می‌گذرد و از امام رضا علیه‌السلام می‌خواهد طور دیگری او را به خادمی بپذیرد.

مشتاقم بدانم چه لذتی بالاتر از پوشیدن این لباس را آقاجان‌مان به او داده که می‌خواهد آن طور خادمی‌اش را کند و برایم می‌گوید:« بعد از آن مغازه کوچک و شاگردان زیاد مغازه من روز به روز بزرگ‌تر شد و حالا یک مجتمع تجاری بزرگ دارم و بیش از ۱۴۰ پرسنل که بخشی از آنها معلول جسمی‌اند و بخشی نابینا. همکاری این عزیزان هم با شرکت و مجموعه ما داستان خودش را دارد. البته خیریه و بیماران اعصاب و روان و خانواده‌های نیازمند هم بخشی از زندگی من شدند. وقتی سعادت پوشیدن لباس خادمی را به گوشم رساندند. هم خوشحال بودم و هم اینکه اعتقاد داشتم و دارم پوشیدن این لباس و خادمی در صحن و سرای لیاقت بالایی می‌خواهد. سخت بود از لذت پوشیدن چنین لباسی چشم‌پوشی کنم اما پیش خودم فکر کردم وقتی مفیدتری که خادمی امام رضا علیه السلام را طور دیگری انجام بدهم. دست آخر یک روز گفتم آقاجان من با همه وجود خادم شماهستم. اما خادمی که به جای حرم به خانوادا‌های نیازمندان و بیمارن اعصاب و روان و... خدمت می‌کند. اما شما هم قول بدهید که نام مرا در لیست خادمان‌تان بنویسید و نشان و لباس خادمی‌ای به تنم کنید که فقط خودتان می‌بینید و من! برایم جالب بود که چند روز بعد از این حرف‌ها با آقاجانم خواب دیدم لباس خادم‌ها را به تن دارم و خیالم راحت شد آقا قول و قرارمان را قبول کرده است.»

سیدمجتبی از امام رضا علیه‌السلام می‌خواهد طور دیگری او را به خادمی بپذیرد.

ماجرای عطرغذای حضرتی هر روز در خانه سیدمجتبی!

تعبیرهای این مرد از امام رضا گاهی سلول به سلول تنم را می‌لرزاند. کلماتی را که در وصف آقا می‌گوید را چندباری پیش خودم حلاجی می‌کنم تا عمق این عشق را از ریشه‌های قلبش بخوانم. سیدمجتبی مرد ساده و باصفایی است. امام رضا علیه‌السلام را خوب می‌شناسد و بزرگی و جایگاهش را می‌داند. تمام آنچه در زندگی دارد هم حاصل همین است. همین که صاف و ساده می‌نشیند و با امام رضا علیه‌السلام حرف می‌زند و البته از اعماق وجودش یقین دارد که آقا هم کریم است و دریغ نمی‌کند هم کاری نیست که از دست او برنیاید. مثل ماجرای ازدواجش که آن هم با پادرمیانی آقا درست شد.

«چندباری رفته بودم خواستگاری همسرم و هربار هم جواب نه شنیده بودم. آخرین بار که دست رد به سینه‌مان زدند. رفتم مستقیم حرم آقا و گفتم آقاجان من این کار را از شما می‌خواهم. کار ازدواجم را هم سپردم به شما. شما دلشان را نرم کنید. فردای آن روز مادرشان با خانواده‌ تماس گرفتند که دوباره به خواستگاری برویم. بعدها که از همسرم پرسیدم گفتند که چند نفری که در خانواده‌شان با ازدواج ما مخالف بودند. همان شبی که ما از اینجا رفتیم و من هم احتمالا در حرم آقا بودم. نظرشان عوض شده و دست از مخالفت برداشته‌اند.»

لحظه به لحظه روایتش را که می‌گوید زلال می‌شوم از شنیدن این همه ارادت واقعا قلبی. سیدمجتبی می‌خواهد امام رضا را آنطور که باید بشناسیم. همان‌قدر کریم، همان‌قدر بزرگوار و قابل احترام و .... 

زبان باز می‌کند و یک دنیا نور منتقل می‌کند به وجودم:«گاهی وقتی رفقا سراغ غذا حضرتی را می‌گیرند و از من دعوت می‌کنند بروم و غذای حضرتی بخورم. اما معتقدم همین غذایی که من هر روز در خانه‌ام می‌خورم غذای حضرتی امام رضاست. همه چیز سفره ما، مخصوصا ما مشهدی‌ها را امام رضا می‌دهد. پس فرقی با غذای حضرتی ندارد.»

همسایه امام رضا و حسرت زیارت! 

همسایه امام رضاست اما هربار که دلش هوای زیارت کند. مثل آن‌ها که دور از امام‌شان هستند و حسرت زیارت به دل دارند دست به دعا برمی‌دارد. قدر هربار زیارتی که نصیبشی‌شود را می‌داند و هربار که وقت وداع با امام رضا می‌رسد با اینکه خانه‌اش در چند قدمی امام رئوف است ترس آن را دارد که نکند. دیگر آقا صدایش نزند.

می‌گوید:« در یکی از سفرهایم به حج مرد عرب زبانی من را دید. نشسته بودم به قرآن خواندن که با زبان ایما و اشاره از من پرسید اهل کجای ایرانم و من هم گفتم ساکن مشهدم همسایه امام رضا.همین یک کلمه برایش کافی بود. آنقدر محبت امام رضا را در دل داشت که من را محکم بغل گرفت و گریه می‌کرد. با همان زبان ایما و اشاره هم به من فهماند که نمی‌تواند زیارت آقا برود و تا به حال نرفته. هربار که به زیارت بروم یاد این عاشقان دورافتاده آقا می‌کنم البته خودم هم مثل همان آقا می‌ترسم روزی زیارتش نصیبم نشود. شاید جالب باشد. گاهی در خانه سر نماز و یا همینطوری به زبانم می‌آید که خدایا زیارت امام رضا علیه‌السلام را نصیبم کن. خانم می‌خندد و می‌گوید وا حاج‌آقا خب بلند شوید بروید. دعا کردن نمی‌خواهد. می‌گویم نه خانم زیارت آقا به طلبیده شدن است نه رفتن!»

همسایه امام رضاست اما هربار که دلش هوای زیارت کند. مثل آن‌ها که دور از امام‌شان هستند و حسرت زیارت به دل دارند دست به دعا برمی‌دارد.

مُعَرفَت کیست؟ شاید امام رضا

حاج مجتبی به همان خیریه بیماران اعصاب و روان بسنده نمی‌کند و هرسال بخشی از درآمدش سهم و وقف امام رضاست. بخشی که با آن خیریه کوچکی تاسیس کرده و صندوق قرضه‌الحسنه‌ای دارد و دست‌گیر آبرومندان است. خیریه که در همان نزدیکی مجتمع تجاری‌شان است و حاج مجتبی هر روز بعد از کارش سری به آنجا می‌زند و به کارهای خیریه رسیدگی می‌کند. اما یک‌بار که مثل هر روز گزارش کارهای خیریه را از کارمندانش می‌پرسد اتفاق عجیبی می‌افتد «با چشم گریان آمد پیشم. گفتم چه شده چرا گریه می‌کنی؟ می‌گفت امروز خانمی آمده بود اینجا که با دیگران فرق داشت. کارمند خیریه ماجرا را  اینطور برایم تعریف کرد که این خانم همانی است که آبرودار است و فلان گرفتاری برایش پیش آمده. وقتی از او پرسیدم معرف‌تان کیست؟ حرف عجیبی زد. معمولا ما از افرادی که به خیریه مراجعه می‌کنند می‌پرسیم چه کسی آنها را با خیریه ما آشنا کرده و این خانم معرفی داشت که حال همه ما را دگرگون کرد. او به کارمند خیریه اینطور گفته که مشکلی که داشتم چند روز فکرم را درگیر کرده بود. نمی‌دانستم باید چه کنم. حال و روز خوبی نداشتم. تا این یک شب آقایی را خواب دیدم که گفت فردا بعد از نماز ظهر و عصر بیا حرم و آدرس صحنی را هم که باید می‌رفتم به من داد. گفت در ردیف هشتم نشسته و نفر هشتم آن ردیف است. بیا تا مشکلت را حل کنم. خواب عجیبی بود. بیدار که شدم. همان کاری را کردم که در خواب گفته بود. درکمال تعجب نفر هشتم ردیف هشتم همان آقا بود. سراغش که رفتم بدون آن که چیزی بگویم گفت: آمدی؟ بیا تا برویم. از حرم من را تا رو به روی خیریه شما آورد و گفت برو این‌جا مشکلت را حل می‌کنند. بعد هم بدون اینکه اجازه سوال کردن به من بدهد رفت!»


بعد از خدمت با همین لباس های خاک گرفته می رود به زیارت آقا، این لباس های خاکی برایش پیش آقا آبروست

این لباس‌های‌خاکی آبروی من پیش امام رضاست!

از دل زندگی سراسر امام‌رضایی حاج مجتبی برمی‌گردیم در این جاده منتهی به آقا. هنوز هم نشسته و هندوانه خنک قاچ می‌کند و می‌دهد دست زائران در تمام این دوساعتی که فرصت هم‌کلامی‌اش را داشتم. یک بار هم دست از خدمت نکشید. اصلا حاج مجتبی به این معروف است که این ایام خدمت‌رسانی را لحظه به لحظه غنیمت می‌داند. حلقه اشک نقش می‌بندد در چشم‌هایش آن‌وقت آن سیدمجتبی که همه چیز در زندگی دارد از حسرتی می‌گوید که گریبانش را گرفته:«چند روزی که اینجا و در این جاده خدمت می‌کنم قابل وصف نیست. اما امان از روزی که آخرین زائر هم از این جاده رد می‌شود و همه خودشان را می‌رسانند به حرم امام رئوف. بساط خادمی ماهم در اینجا جمع می‌شود و  حسرتش تا سال بد کنج دلمان می‌ماند. هرسال بعد از خادمی اینجا باهمان لباس‌های گرد و خاک گرفته و به عرق نوکری نشسته با آخرین زائرها هم‌قدم می‌شوم و می‌روم می‌نشینم وسط صحن و سرای آقا. آن‌وقت است که انگار تمام غم‌ها روی دلم آوار می‌شود که آقا یعنی سال بعد هم می‌توانم دست‌بوس زائرهایت باشم یا نه!»

 پایان پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: پیاده روی امام رضا علیه السلام بیماران اعصاب و روان همسایه امام رضا امام رضا مغازه کوچک امام رضاست حاج مجتبی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۶۸۶۴۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زائران حج شناخت و معرفت خود را تقویت کنند

حجت الاسلام و المسلمین عبدالکریم عابدینی نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه قزوین در همایش آموزشی توجیهی زائران حج تمتع استان در سال جاری، گفت: خدای متعال شما را برای مهم‌ترین مساله زندگی دعوت کرده است تا حاجیان ما سرمایه‌های معنوی جامعه و برکات زندگی ما باشند.

وی اضافه کرد: روحانیت معظم، اساتید بزرگوار و روحانیون کاروان با دنیایی از تجربه در خدمت این همایش بزرگ و معنوی هستند، بنابراین اولین کار این است که آموزش‌ها و کلاس‌ها را جدی بگیرید، سؤال‌هایتان را بپرسید و خودتان را از نظر شناخت و معرفت نسبت به کاری‌که می‌خواهید انجام دهید تقویت کنید، حتی اگر لازم شد قبل از اینکه از ایران حرکت کنید، از کتاب‌ها و جزوه‌های موجود بهره‌مند شوید.

حجت الاسلام و المسلمین عابدینی با بیان اینکه برای زائران باید نماز جماعت و حضور در مساجد مهم باشد، ادامه داد: شما اکنون می‌خواهید به مرکز مساجد عالم بروید، اگر به نماز، نماز جماعت، احکام نماز، کیفیت نماز، معنا و مفهوم نماز توجه کنید، اینها همه به معنای زمینه‌سازی و مهیا شدن برای حج است.

وی ادامه داد: در عصر غیبت باید ببینیم نایب امام عصر راجع به صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها چه می‌گوید؟ راجع به کشور‌های اسلامی و مسلمانان و وظیفه ما در حمایت از محرومین و مستضعفین چه می‌گوید؟ ما در حمایت از مردم مظلوم غزه، فلسطین و یمن و حتی حمایت از مستضعفان غیرمسلمان وظیفه داریم، پس گوش ما باید به امام و رهبرمان باشد و فرمایشات نایب امام زمان را با گوش جان بشنویم.

باشگاه خبرنگاران جوان قزوین قزوین

دیگر خبرها

  • پیگیری ویژه شورای شهر مشهد برای رفع کمبود پارکینگ اطراف حرم رضوی
  • آیت الله علم الهدی: آزادراه حرم تا حرم تامین مالی شود
  • ضرورت تسهیل مسیرهای حمل‌ونقل جاده‌ای برای سفر زائران
  • رفع مشکلات زیرساخت‌های مشهد نیازمند نگاه ملی و حمایت دولت است
  • زائران حج شناخت و معرفت خود را تقویت کنند
  • انتقاد آیت‌الله علم‌الهدی از وضعیت حمل‌ونقل هوایی و ریلی
  • استقبال گسترده زائران و مجاوران رضوی از جشنواره لاله‌های مشهد
  • پذیرایی خادم الشهدای هرمزگان از زائران در چایخانه حرم مطهر رضوی + تصاویر
  • خراسان رضوی بیش از ۹ هزار زائر حج تمتع آماده اعزام دارد
  • روحانیون کاروان‌های حج مشعل داران معارف و مناسک هستند